هر کاری که برای تربیت فرزندتان انجام میدهید و هر رفتاری که با او دارید، مستقیماً بر شکلگیری شخصیت او اثر میگذارد. تربیت خوب میتواند یک فرزند سالم به جامعه تحویل دهد و تربیت غلط میتواند باعث شکلگیری یک شخصیت ناسازگار، بد قلق و ناموفق در فرزندتان شود.
الف) شاخص های روانی کودک سالم:
متناسب با سن خود حرف ميزند و اصلا از لحاظ شاخصهاي تكاملي مشكلي نداشته و ندارد.
در هر سني خود را به اندازه مطرح ميكند. انتظار دارد ديگران به او توجه كنند، ولي هرگز اجازه نيافته توقع داشته باشد همه فقط به او نگاه كنند.
ميتواند به مدت متناسب با سن دور از پدر و مادر به سر برده و از بازي و تعامل با ساير اطفال و بزرگترها لذت ببرد.
به فكر ديگران (از جمله پدر و مادر) است، ولي نه در حدي كه خود را فداي ديگران كند. شراكت را بر انزوا ترجيح ميدهد.
از موفقيت در درس، ورزش، موسيقي و… لذت ميبرد، ولي نه آنكه فكر كند تمام هدف وي شاگرد اول شدن است و اگر نشد دنيا به پايان رسيده است.
از شكست عبرت ميگيرد و به يك موجود افسرده و سرخورده تبديل نميشود.
وقتي به حوالي بلوغ برسد گروه هم سن و سال را بر دايره خانواده ترجيح ميدهد، جوك ميگويد، تيم ملي و قهرمانان معروف ورزشي را ميشناسد، از سياست، دين و پيشرفتهاي علمي دنيا باخبر است و خود را با علم جديد وفق ميدهد، به سر و وضع ظاهر خود به اندازه معقول ميرسد و از مدهاي جديد و هنرپيشگان كشور خود بيخبر نيست.
در اواسط تا اواخر نوجواني، شغل احتمالي آينده خود را برگزيده است.
ب) ویژگی های روانی کودک سالم:
۱- احساس تعلق دارد و همکاری میکند
چنین کودکی در گروه دوستان یا کلاس درس، خود را از دیگران جدا نمیکند، از گروههایی که در آنها قرار میگیرد، با عنوان گروهم، کلاسم، ما و… یاد میکند و دلش میخواهد برای بهتر شدن اوضاع هر کاری بکند. بنابراین داوطلب به عهده گرفتن مسئولیت در این گروهها میشود.
۲- امیدوار است
کودک سالم، پر از اشتیاق و امید است و برای او نمیشود، نمیتوانم و غیرممکن است، معنا ندارد. او به وضوح شاد است و نسبت به امور با دلگرمی نگاه میکند.
۳- دیگران را دلگرم میکند
کودکی که توانایی حل مسأله دارد نه تنها خودش امیدوار و دلگرم است، بلکه دیگران را هم دلگرم و به آنها کمک میکند به اهدافشان برسند. این کودک، سازگاری را با همین رفتارها تمرین میکند.
۴- اهداف او مطابق با ارزشهای اجتماعی است
کودک سالم کودکی است که آرزوها، رفتارها و خواستههایش با رفتارهای انسانی و اجتماعی متناقض نیست. مثلاً حیوانات را دوست دارد، به ضعیف تر از خود کمک میکند، از قوانین شهری تبعیت میکند، به حقوق دیگران احترام میگذارد و….
۵- به دیگران علاقهمند است
کودک شما وقتی سالم و سازگار خواهد بود که دیگران را دوست داشته باشد، توانایی همدلی داشته باشد و دلش بخواهد با دیگران معاشرت یا کار گروهی انجام دهد. کودک منزوی یا کناره جو به هیچ وجه شخصیت سالم و سازگاری نخواهد داشت.
۶- پرتلاش است
یکی از نشانههای سلامت شخصیتی کودک و تربیت درست او، پشتکار داشتن است. کودک سالم بعد از اشتباه یا شکست از پا نمینشیند، ناامید نمیشود و برای رسیدن به خواستههایش، خودش تلاش میکند نه آنکه حاضر و آماده از دیگران دریافت کند.
۷- احساس ارزشمندی میکند
اگر میخواهید فرزندتان در آینده روان سالمی داشته باشد، احساس ارزشمندی و عزت نفس را در او تقویت کنید. کودک سالم کودکی است که خود را حقیر، ناتوان و درجه دو نمیبیند، میداند که دیگران دوستش دارند، میداند که مورد احترام است و شایستگی خود را باور دارد.
ج) وظایف والدين نسبت به سلامت روان کودک:
– والدين بايد واقعگرا بوده، نقاط ضعف كودك خود را درك و باور نمايند. از جمله اینکه آيا حرف زدن او دير شده است؟ (مثلا در پايان ۳-۲ سالگي هنوز كلمه حرف ميزند) آيا بيش از حد ميدود و از مبل و اثاثيه بالا و پايين ميرود، به نحوي كه در يك مهماني يا مهدكودك شاخص و انگشت نما ميگردد؟ آيا بيش از حد خجالتي است و از خواندن اشعاري كه از تلويزيون يا مهد ياد گرفته در ميهمانيها امتناع ميكند و يا بيش از حد به مادر خود چسبيده، به نحوي كه در پايان ۳ سالگي نميتواند ۴-۳ ساعت را دور از خانه و مادر به سر ببرد و خوشحال باشد؟ آيا ميتواند از خود دفاع كند، به نحوي كه اگر كودكي هم سن و سال مداد يا اسباببازي را از دستش بيرون بكشد خودش بتواند آن را پس بگيرد؟ آيا خواندن، نوشتن و محاسبات رياضي را در حد سن خود ميداند؟
– به افراد مسئول مانند معلمين و پزشكان متخصص اطفال، بايد نقاط ضعف وي را يادآوري نمايند و دنبال كار را بگيرند، نه آنكه انكار و حذف صورت مسئله را چاره كار بدانند (مثلا بگويند كودك من بيش فعال نيست، معلم بيحوصله است يا حرف زدن وي دير نشده، همه افراد فاميل ما دير شروع به حرف زدن ميكنند و يا دور سر او كوچك نيست، طبيب جوان و بيتجربه است)
– والدين بايد بتوانند جلوي حملات خشم خود را بگيرند و چاره همه رفتارها و خطاهاي طفل (مثل دويدن، جيغ كشيدن و درس نخواندن) را در كتك و تنبيه جسماني جستجو نكنند.
– والدين نبايد انتظار داشته باشند كه تمام اجتماع (از معلم گرفته تا اقوام و دوستان)، خود را با طفل ايشان منطبق نمايند، بلكه برعكس بايد بدانند كه هر انساني وظيفه دارد خود را با اجتماع منطبق كند (مثلا بگويند: بچهها صبر كنيد، وقتي فريبرزجان از بازي خسته شود، همه اسباببازيها را به شما خواهد داد).
– والدين بايد علايم اختلالات روانپزشكي را تا حد لازم در كودك خود درك كنند (افسردگي، تهاجم، كمبود اعتماد به نفس، ضعف تحصيلي، بيشفعالي و…) و در صورت لزوم از رجوع به منابع علمي غفلت ننمايند.
– والدين بايد تا حد امكان وقتي به بحث و مجادله بپردازند كه طفل يا اطفال حضور نداشته و يا درخواب باشند.